دوست.....
به نام او..
«دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم کجا من
کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم
به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
ز من هر آن که او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک
از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته یا دوست ،هوای گریه با من»