روی میز تحریرم درست پایین عکس ره بر نوشته بودم:

 

"چشم آقا !

   کار و همت را مضاعف می کنیم....."

 

به میزم نگاه کردم پر بود از متن های ترجمه نشده و کتاب های خوانده نشده ،به دفترچه ام که پر بود از برنامه های نوشته شده و اجرا نشده،به تقویم روی میز که پر بود از روزهایی که یکی یکی خط زده بودم...و در واقع از زندگی ام خط خورده بودند...به روزهایی که دیگر آنها را نداشتم

 

تنها چیزی که دارم "حسرت"است

 

وای اگر بخاطر این کاستی هایم به اندازه ی ذره ای و فقط ذره ای آدینه ی موعود را به تاخیر انداخته باشم...

 

بدترین حس این دنیا حسرت است...امروز که" یوم الحسرة" این تابستان است این چنین تلخم

 

وای بر آن روز که "یوم الحسرة" یک عمر است.....

 

با گریه های یکریز

یکریز

مثل ثانیه های گریز

با روزهای ریخته

در پای باد

با هفته های رفته

با فصل های سوخته

با سالهای سخت

رفتیم و

سوختیم و

فروریختیم

با اعتماد خاطره ای در یاد

اما

آن اتفاق ساده نیفتاد

 

*

 

پی نوشت 1: قرار بود معتکف حرم رضوی باشم در سه روز آخر ماه مبارک اما گویا ضامن آهو نطلبید و تبصره های احکام مسافر شد بهانه...

 

پی نوشت 2:از کلیه دوستانی که این روزها همدردی کردند با شهر کویری ام ممنونم

 

پی نوشت 3:شب های قدر دعایم کنید

 

پی نوشت 4:تا مثل غزل فاش شوم بر درو دیوار

          ای کاش که صد تکه شوی ای دل خونین