به یاد حضرت دوست
به نام او...
ما اگرقلاش و گر دیوانه ایم
مست آن ساقی و آن پیمانه ایم
من با تمام وجود اطمینان دارم که در روز ازل جرعه ای از عشقش در کام آدمیان نهاد و مستی آمیخته با هستی ما از آن می نخستین است.....و چه زیباست مست دوست بودن و دل سپردن به او، چه زیبا دلبری میکند دل که برود تعلقات را با خود می برد و ما می ما نیم و دوست...و در فراق او شیرینی وجود دارد که در هیچ وصالی نیست و مولانا چه زیبا میگوید:
ای جفای تو ز دولت خوب تر
انتقام تو ز جان محبوب تر
از حلاوت ها که دارد جور تو
از لطافت کس نیابد غور تو
نار تواین است نورت چون بود؟
ماتمت این است سورت چون بود؟
نالم و ترسم که او باور کند
وز ترحم جور را کم تر کند......
و درنهایت می توان گفت:
هر دل که سرا سیمه ی آن زلف دو تا نیست
هیچش خبر از حال من بی سر و پا نیست
التماس دعا
در پناه حق باشید
یا علی............