نیایش شیرین

نیایش «شیرین»

 

خداوندا شبم را روز گردان

چو روزم بر جهان پیروز گردان

 

شبی دارم سیاه از صبح نومید

در این شب روسپیدم کن چو خورشید

 

غمی دارم هلاک شیر مردان

بر این غم چون نشاطم چیر گردان

 

تویی یاری رس فریاد هرکس

به فریاد من فریاد خوان رس

 

به آب دیده ی طفلان محروم

به سوز سینه ی پیران مظلوم

 

به بالین غریبان بر سر راه

به تسلیم اسیران در بن چاه

 

به داور داور فریاد خواهان

به یا رب یا رب صاحب گناهان

 

به دامن پاکی دین پرورانت

به صاحب سری پیغمبرانت

 

به محتاجان در بر خلق بسته

به مجروحان خون بر خون نشسته

 

به دور افتادگان از خان ومان ها

به واپس ماندگان از کاروان ها

 

به وردی کز نوآموزی برآید

به آهی کز سر سوزی برآید

 

به نوری کز خلایق در حجاب است

به انعامی که بیرون از حساب است

 

به مقبولان خلوت برگزیده

به معصومان آلایش ندیده

 

بدان آه پسین کز عرش پیش است

به دان نام مهین کز عرش بیش است

 

که رحمی بر دل پر خونم آور

وزین غرقاب غم بیرونم آور

 

«نظامی»

عید

«به نام خدا»

 

تمام شد همیشه همین طور بوده یک سال گذشت با تمام خوبی ها و بدی هایش وتمام زشتی ها وشاید زیبایی هایش تمام شد

همیشه روز های آخر سال حال وهوای عجیبی دارد چیزی بین ترس از آغاز یک چیز تازه وحسرت ودل تنگی برای آنچه که به پایان رسیده.

واین هم یک شعر زیبا از حضرت حافظ:

 

ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید

وجه می می خواهم ومطرب که می گوید رسید

شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام

بار عشق ومفلسی صعب است می باید کشید

عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق

گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید

تیر عاشق کش ندانم بر دل «حافظ» که زد

این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید

 

یک جمله...

تنها یک چیز می تواند تحقق یک رویا را غیر ممکن کند وآن ترس از شکست

«کیمیاگر»

 

درد علی..

«درد علی دوگونه است : یک درد دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردی است که او را تنها وتنها در نیمه شبهای خاموش به دل می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند.

 

اما این درد علی نیست

 

دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است (( تنهایی )) است که ما آن را نمی شناسیم !

 

باید این درد را بشناسیم نه آن درد را!

 

که علی درد شمشیر را احساس نمی کند

 

و....ما

 

درد علی را احساس نمی کنیم.»

 

 

دکتر علی شریعتی

کعبه

کعبه آن سنگ نشانی است که ره گم نشود هرگز.........

فردوسی

نامه يزدگرد سوم به مرزداران خراسان از شاهنامه فردوسي:

 

همانا که آمد شما را خبر

 

که ما را چه آمد ز اختر به سر

ازين مارخوار اهرمن چهرگان

ز دانايی و شرم بی بهرگان

نه گنج و نه تخت و نه نام و نژاد

همی داد خواهند گيتی به باد

بسی گنج و گوهر پراکنده شد

بسی سر به خاک اندر آکنده شد

چنين گشت پر کار چرخ بلند

که آيد بدين پادشاهی گزند

ازين زاغساران بی آب و رنگ

نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ

انوشيروان ديده بد اين به خواب

کزين تخت بپراکند رنگ و تاب

چنان ديد کز تازيان صد هزار

هيونان مست و گسسته مهار

گذر يافتندی به اروند رود

به چرخ زحل برشدی تيره دود

به ايران و بابل ز کشت و درود

نماند خود از بوم و بر تاروپود

هم آتش بمردی به آتشکده

شدی تيره نوروز و جشن سده

ز ايوان شاه جهان کنگره

فتادی بميدان او يکسره

کنون خواب را پاسخ آمد پديد

ز ما بخت گردون بخواهد کشيد

شود خوار هر کس که بود ارجمند

فرو مايه را بخت گردد بلند

پراکنده گردد بدی در جهان

گزند آشکارا و خوبی نهان

به هر کشوری در ستمکاره ای

پديد آيد و زشت پتياره ای

نشان شب تيره آمد پديد

همی روشنايی بخواهد بريد

یک خاطره.....

به نام خدا

 

فکر کردم بهتر است یکی از خا طرات چند سال قبل را بنویسم تا شاید بتوانم دردم را با چند نفر دیگر قسمت کنم

 

دخترک آرام و آهسته گریه می کرد ومینالید صورتش سرخ بود دست هایش را روی صورتش گذاشت تا آن ها را پنهان کند اما افسوس غصه های او بزرگ تر از این حرف ها بود که پنهان بماند.

من با دیدن این اشک ها چگونه می توانم تا آخر عمرم بخندم؟یا «خوشبخت» باشم.

 

دل آدم ها به هم راه دارد وراه دل من هنوز باز است

 

دخترک هنوز هم گریه میکرد نتوانسته بود تمرین ها را حل کند معلم فقط گفت کم کار ! تنبل! اما نگفت که تو زیر بار سنگین زندگی ات چه کشیدی آن لحظه که همه چیزت را وهمه کست را در یک تصادف از دست دادی چه حسی داشتی ؟

 

همیشه همین طور است.

 

صدای معلم بلند شد : بی عقل خنگ.بعد رویش را کرد به سمت یکی از بچه های ترو تمیز کلاس کرد وگفت:دختر گلم تو حتما می توانی حل کنی او هم خودش را با سرعت به پای تخته رساند البته مواظب بود که یک وقت تنش به تن دختر روستایی نخوردشاید بوی بز بگیرد.

گچ را از دست حنا کرده ی دختر روستایی گرفت وبا سرعت تمرین ها را حل کرد

چه کسی از او پرسید هفته ای چند معلم خصوصی عوض می کند؟

 

فکر می کنم سرما خورده بود شاید دیشب سونای خانه شان به قدر کافی گرم نبوده!

 

دیگر تحمل دیدن این  صحنه ها را ندارم در یک کلاس این همه تفاوت امیدوارم همکلاسی خوبم روزی بتوا ند این ها را بخواند

تا فکر نکند در آن کلاس ودر آن روز ها کسی متوجه رنجش نشد.

گلشن راز

به نام خدا

چند روز قبل کتاب« گلشن راز» شیخ محمود شبستری را مطالعه می کردم به چند بیت زیبا رسیدم 

 

وصال حق ز خلقیت جدایی است

ز خود بیگانه گشتن آشناییست

 

عدم کی راه یابد اندر این باب

چه نسبت خاک را با ربّ ارباب

 

 

آدم ها.....

حضرت امیر فرمودند

 

آن کس که در خود احساس عزت و بزرگواری نمود هیچ وقت آن را با معصیت خوار نمی کند .  .

 

_____________________________________________

 

حالا با نوشته ای از استاد و ادیب فرهیخته قیصر امین پور همراه باشید.

 

 

 

 

بعضی از ادم ها جلد زرکوب دارند.بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک.

بعضی از ادم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.

بعضی از ادم هاترجمه شده اند.

بعضی از ادم ها تجدید چاپ می شوند،و بعضی از ادم ها فتوکپی ادم های دیگرند.

.

بعضی از ادم ها با حروف سیاه چاپ می شوند ،و بعضی از ادم ها صفحات

رنگی دارند.

بعضی از ادم ها تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی ،و بعضی از ادم ها 

نوشته اند:حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است.

بعضی از ادم ها قیمت روی جلد دارند. ،و بعضی از ادم ها با چند درصد

تخفیف به فروش می رسند ،و بعضی از ادم ها بعد از فروش پس گرفته نمی

شوند.

بعضی از ادم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند.

بعضی از ادم ها فقط جدول و سرگرمی دارند،،و بعضی از ادم ها معلومات

عمومی هستند.

بعضی از ادم ها خطخوردگی دارند،و بعضی از ادم ها غلط چاپی دارند

و از روی بعضی ادم ها باید مشق نوشت و از روی ، بعضی از ادم ها باید

جریمه نوشت.

بعضی از ادم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی  انها را بفهمیم و بعضی از ادم

ها را باید نخوانده دور انداخت

 

 

_______________________________________________